سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















یاقــــــوت ســــــــرخ

روز های کودکی محمدحسین زودتر از آنچه فکرش را میکردم میگذرد و من تنها میتوانم نظاره گر این روز ها باشم . فرشته ای که من به دنیا آوردمش چه زود دارد قد می کشد و بزرگ می شود ، حرف میزند ،شعر میخواند و حتی اذیت و لجبازی میکند .

چه حسی است وقتی میبینم مصرانه و قلدرانه پای خواسته های حتی اشتباهش می ایستد ...

دارد بزرگ می شود !

خودش با چوب کبریت مثلث و لوزی یا به قول خودش اوسی درست می کند ،با پنبه برف میریزد روی سر ماشین هایش و آدم برفی درست میکند ...

دوچرخه سواری میکند ، از هر بلندی ای که فکرش را بکنی خودش را بالا میکشد و دلیرانه می پرد ، گاهی هم پایش درد می آید و گریه میکند ....

دارد بزرگ می شود!

وقتی مشغول بازی است و صدای کلید انداختن بابا می آید میگوید :

اوه اوه ! بابا مَد . یا ... یا اباسض ! بابا مَد .

ابالفضل پشت و پناهش ....

ابروهای بورش نمایان تر شده ، کمی لاغر تر ولی جاافتاده تر شده صورتش . موهایش را که کوتاه میکنیم بوری اش نمایان تر میشود . قدش هم چند ماهی است که بلند تر شده .مژه هایش ولی به همان بلندی قبل است .

کودکی که یارای نشستن هم نداشت حالا خودش کلی راه را پیاده گز میکند ، می دود ، گاهی هم زمین می خورد . راه رفتنش در پیاده رو و خیابان را دوست دارم ، ولی قدم های استوارش در "سبل السلام " را دوست تر دارم .

طفلی که سه سال پیش خداند در دامنم نهاد و زندگیمان را سبز کرد ، ناباورانه دارد بزرگ میشود ... دارد مردی می شود برای خودش .

پسرم بزرگ شو و بزرگ باش همچون آقایمان " علی "علیه السلام

بعد نوشت:

محمدحسینم تولدت مبارک.


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/27ساعت 8:7 عصر توسط fatemehoora| نظرات ( ) |

داشتم به این فکر میکردم که چند سال پیش وقتی که ما بچه بودیم توی این روز ها شور و حال خاصی داشتیم . انگار عید ما دانش آموزان ،  دهه فجر بود!

.از بس که در تلاش و تکاپو بودیم که جشن های دهه فجر به نحو احسن انجام بشه

 جالب تر این بود که هر کلاسی خودش رو رقیب کلاس دیگه می دونست و گاهی هم از روی هم تقلب میکردند .

تمام هم و غم من  این بود که بیست تا تک تومن از بابام بیشتر بگیرم  تا بتونم  بادکنک یا لوستر خوشکل تر یا بزرگتری برای کلاسمون بخرم .

آخ که چه شور و حالی اشتیم وقتی همگی  میریختیم توی سر همدیگه تا چهار تا بادکنک و لوستر رو به کلاس نصب کنیم. گاهی هم بچه های خوش خط یه شعر هایی رو پای تخته مینوشتند. یادمه کلاس چهارم بودم  که به زوور از بابام پول گرفتم تا از اون بادکنک های مش ماشاءالله بقال سر کوچه ی مدرسه مون بخرم . آخرش خریدم و با کلی ذوق و شوق رفتم وسط کلاس نصبش کردم . چقدر ذوق داشتم وقتی میدیدم که  بادکنک من از همه بزرگ تر و بهتره .

 یادمه  توی مدرسه مون هر روز از این دهه رو یه کلاس جشن میگرفت . کلی گروه سرود تشکیل میدادیم و تمرین میکردیم تا روزی که نوبت کلاسمون میشه سرودمون خوب اجرا بشه .  اکثر شعرهامون هم تقلیدی بود . همش یا خمینی ای امام رو میخوندیم یا بوی گل  سوسن و یاسمن آید یا از همین دسته شعرها...

. چقدر من این بوی گل و سوسن رو دوست داشتم . هنوزم هر وقت از تلویزیون پخش میشه قلبم از بوی گل سوسن و یاسمن آکنده میشه .   معمولا خوش صداترین دخترکلاس تک خوان بود . توی کلاس ما زری دختر همسایه مون تک خوانی میکرد .من هم همیشه بلااستثنا توی گروه بودم .

 گاهی توی این شور و حال معلم هامون بهمون میخندیدند . حالامیفهمم که چقدر کارهای کودکانه مون پیش خودمون بزرگ بود.والبته بزرگ هم بود. بزرگ بود که هنوزم که هنوزه یادم هست که چقدر برای این انقلاب زحمت کشیده شده و چه مادر هایی خونهای  بچه های عزیزشونو برای پیروزی این انقلاب بزرگ دادند.

هر چند روشنفکران انقلابی این مملکت جشن های دهه فجر رو کم رنگ کردند چون کار های مهم تر ی هست ! ولی من یادم هست که به پسرم بگم که این انقلاب همان شجره ی طیبه ای است که چند سال بعد از پیروزیش در لبنان و فلسطین جوانه زد و اکنون پس از موج بیداری اسلامی در جهان  ، این مسلمانان مصر و تونس و لیبی و بحرین هستند که دارند پشت سر امام همیشه زنده ی ما راه میروند.

تا پیروزی نهایی...انشاءالله

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/13ساعت 11:17 عصر توسط fatemehoora| نظرات ( ) |

دلخوش از آنیم که حج میرویم

غافل از آنیم که کج می رویم

کعبه به دیدار خدا میرویم

او که همین جاست کجا میرویم ؟

حج به خدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هر که علی گفت که درویش نیست

صبح به صبح در پی مکر و فریب

شب همه شب گریه و امن یجیب

حتما برای شما هم پیش آمده که با این حرف ها و پیامک ها برخورد داشته باشید . مشهورترینشان هم دلت پاک باشه ! یا اخلاق مهمه ! یا پیامک هایی که در ذی الحجه یا محرم  گاهی صدای تلفن همراهتان را در می آورد که ای حاجی چرا میری مکه ؟ برو پولت رو بده یه شکم فقیر رو سیر کن . چرا عاشورا گریه میکنی ؟ برو یه اشک یتیم رو از روی گونه اش پاک کن.

استاد شهید مرتضی مطهری در سال 1349  طی سخنرانی هایشان با این مساله سخت برخورد میکنند . جالب اینجاست که این مسایل بعد از سال ها هنوز گریبانگیر جامعه مسلمانان است !!!

ایشان مساله را با یک مثال مطرح میکنند . خواجه ربیع خثیمی فردی است زاهد و عابد که هیچ گونه کلمات دنیایی بر زبان نمی آورد فقط تسبیح و ذکر ....

وقتی که خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین علیه السلام را برایش می آورند میگوید وای بر مردمی که خون پسر پیامبرشان را ریختند . بعد هم پشیمان می شود از اینکه این کلمات "دنیایی"  را به زبان آورد و میگفت ای کاش این جمله را نمیگفتم .

ایشان می فرمایند در جامعه ما هم مردم دو دسته اند .... یک دسته آدم هایی که اسلام برایشان نماز و ذکر و مفاتیح الجنان است و عده ای که فقط به مسایل اجتماعی اسلام اهمیت میدهند .

در صورتی که نه اینها مسلمانند و نه آنها !

اسلام دینی است که نومن ببعض و نکفر ببعض (نساء/150) بر نمیدارد .نمی شود انسان عبادت اسلام را بگیرد ولی اخلاق و مسایل اجتماعی اش مانند امر به معروف و نهی از منکر را نگیرد و نمیشود انسان امر به معروف و نهی از منکر را بگیرد و عبادتش را رها کند. قرآن هر جا که می گوید اقیموالصوة (رابطه ی خدا و بنده )پشت سرش میگوید آتوالزکوة(رابطه بنده و دیگر بندگان)....

یک نفر مسلمان ، هم باید یک رابطه ی دائم و ثابت میان میان او و خدای خودش برقرار باشد و هم باید یک رابطه ثابت و دائم میان او و جامعه خودش برقرار باشد . بدون عبادت ،ذکر و یاد خدا مناجات با حق ، حضور قلب ، نماز و روزه نمیشود یک جامعه اسلامی ساخت و حتی خود انسان سالم نمی ماند و همچنین بدون یک اجتماع صالح و یک محیط سالم بدون امر به معروف و نهی از منکر ، بدون رسیدگی و تعاطف و تراحم میان افراد مسلمان نمیشود عابد خوبی بود .

برگرفته از کتاب آزادی معنوی، بخش عبادت و دعا

 


نوشته شده در یکشنبه 90/11/9ساعت 7:58 عصر توسط fatemehoora| نظرات ( ) |

یه بار به یک بنده خدایی میگویند اذان بگو .

میگه از اولش شروع کنم ؟

میگویند بله از اولش .

میگه از اول اولش ؟؟

میگویند بله از همان اول اولش !

شروع میکند با دهانش صدای تق تقی که قبل از اذان پخش میشد را در آوردن :)

 

جمعه شب ها که پای تلویزیون منتظریم تا سریال شوق پرواز را نگاه کنیم بالاجبار هر هفته باید شعر خلبانان را هم گوش کنیم . شده حکایت آن تق تق قبل از اذان سال های پیش .

تازه این شعر مخصوص خلبانان هم نیست .... ملونان هم در آن شریکند . :)

یکی نیست بگوید آخر دلبندم ! مگر شهید بابایی توی همین سریال نمیگوید جنگ احساس مسئولیت است نه شلیک گلوله ... پس چرا اینقدر اصرار دارید که یک شعری را هر هفته پخش کنید که با مصرع "حمله ور شد ارتش خلق ایران " شروع می شود . مگر ما دفاع نکردیم . کی بچه های ما  به سمت دشمن حمله ور شدند ؟

بعد نوشت :

اتفاقاتی که توی این سریال می افتد قلب آدم را میکوبد و دل را ریش میکند . بدیش به این است که همه اش واقعیت است . افسوس و صد حیف از جوانان رشید ایران.


نوشته شده در شنبه 90/11/1ساعت 1:2 صبح توسط fatemehoora| نظرات ( ) |

نقش اول در فیلم ثریا را زنی مومن و معتقد به مسائل شرع با پوشش حجاب برتر میبینیم که سختیهای زیادی در زندگی متحمل شده و برای در آوردن روزی حلال زحمت زیادی میکشد .خیلی هم با آبرو زندگی می کند . در جلسات مذهبی شرکت می کند ، قرآن می خواند و نذری می پزد . بچه های خوبی دارد و ظاهرا داماد های خوبی هم انتخاب کرده .

همه چیز خوب است فقط یک مشکل وجود دارد !

این زن یک اشکالی دارد که که باعث بد بختی های زیادی در زندگی اش شده است ؛تا جاییکه حکم اعدام برایش بریده می شود .

آن اشکال نادانی است .

پی در پی بی تدبیری میکند . اول خانه اش را میفروشد تا جهیزیه بخرد ؛ یکی نیست بگوید خب در حد توانت بخر ! بعد هم مخفیانه و بدون مشورت با بچه هایش ازدواج میکند تا همسرش بدینوسیله بتواند از او باج بگیرد و مدام خون به دلش کند که الان آبرویت را جلوی بچه هایت می برم.

میرسیم به قسمت های پایانی فیلم که ثریا در زندان برای دوست خود درد دل میکند و و همه بد بختی هایش را از چشم خدا می داند . و به او میگوید خدا صدای دعایی که برای من کرده ای را نشنید .او میگوید من کسی بودم که آب را بدون بسم الله نخوردم .....

کسی که آب را بدون بسم الله نمیخورد و یک تار مویش بیرون نیست بلکه چادر میپوشد و رویش را هم سفت می گیرد ، اشتباه فاحش مرتکب میشود ، ناخواسته ربا میخورد ، قتل غیر عمد مرتکب می شود و کمی کفر میگوید .

یک فرهنگ سازی یده آل با ساخت یک فیلم .

فکر میکنم دیوار کج ثریا روی سر فرهنگ دینی جامعه خراب شد !


نوشته شده در شنبه 90/11/1ساعت 12:43 صبح توسط fatemehoora| نظرات ( ) |

زندگیمان در راه خداست ....

در حالیکه پرچم سبز ظهور را در دست داریم .

مردنمان هم در راه خداست ....

تازمانیکه پرچم سرخ حسین علیه السلام را به دوش گرفته ایم .

با ما نمیتوانید طرف شوید . ما پیرو همان مردی هستیم که گفت :بکشید ما را ، ملت ما بیدار تر میشود .

"روشن" شده تکه  تکه های بدنت

تقدیم به عشق میشود جان  و تنت

این اجرِ چهل روز عزاداریِ توست

تا پیرهنِ سیاه  ، باشد کفنت

شاعر :

عارفه دهقانی

 

بعد نوشت1:

تقاضای تغییر رشته دانشجویان به رشته های هسته ای را بخوانید .

بعد نوشت 2 :

با اشاره به بعد نوشت 1 : نگفتم امام فرمودند بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود !


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/29ساعت 11:38 صبح توسط fatemehoora| نظرات ( ) |

اربعین هم آمد و  هنوز نیامدم  به آنجایی که باید باشم ...

هنوز در کوچه پس کوچه های دنیا گم ام .

                              


نوشته شده در جمعه 90/10/23ساعت 12:15 عصر توسط fatemehoora| نظرات ( ) |

   1   2      >